جدول جو
جدول جو

معنی غراب بین - جستجوی لغت در جدول جو

غراب بین
نوعی کلاغ که صدای آن را نحس و شوم می دانستند، غراب البین
تصویری از غراب بین
تصویر غراب بین
فرهنگ فارسی عمید
غراب بین
(غُ بِ بَ)
غراب البین. رجوع به غراب البین شود:
فغان از این غراب بین و وای او
که در نوا فکندمان نوای او.
منوچهری.
غراب بین نیست جز پیمبری
که مستجاب زود شد دعای او.
منوچهری.
غراب بین نای زن شده ست از آن
سته شدم ز استماع نای او.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
ویژگی آنکه دیدۀ باز و بینا دارد، دارای وسعت نظر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غراب البین
تصویر غراب البین
نوعی کلاغ که صدای آن را نحس و شوم می دانستند، غراب بین برای مثال او همایی بود، بی او قصر حکمت شد دمن / کو غراب البین کو؟ تا بر دمن بگریستی (خاقانی - ۴۴۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
بینندۀ غیب، آنکه غیب را ببیند
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ)
کنایت از کسی که همه را یکسان بیند. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
عشق فراخ بین را نازم که بی تفاوت
از آب و خاک خم ریخت گل در بنای مسجد.
واله هروی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
آنکه غیب را بیند. بینندۀ غیب و نهان. رجوع به غیب شود:
انبیا را داد حق تنجیم این
غیب را چشمی بباید غیب بین.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ نَ)
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد:
بپرسید از زال زر موبدی
ازین تیزهش راهبین بخردی،
فردوسی،
گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن
از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(کَ بَ تَ / تِ)
رای بیننده، هوشیار، هوشمند:
بپرسید مر زال را موبدی
از آن تیزهش رای بین بخردی،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ /پِ گُ)
فالچی. فال بین. (یادداشت مؤلف). فالگیر. رجوع به فال بین و فالگیر شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بُلْ بَ)
زاغ سرخ پا و سرخ منقار. (منتهی الارب). زاغی است باریکتر و درازتر از زاغ پیسه با منقار و پاهای سرخ به رنگ مرجان و آن دانه خوار و حلال گوشت باشد، و عرب بانگ آن را شوم داند و نشانۀ فراق وجدائی شمارد. در فرهنگ نظام به کلاغ یا قسمی از کلاغ تعبیر شده است. کلاغ سیاهی که مانند شخص مصیبت رسیده نوحه می کند و به پارسی کاچکینه نامند. (ناظم الاطباء). صاحب غیاث اللغات آرد: زاغ سیاه دشتی است که از شومی نشستن خود میان دوستان و اقربا مباینت و مفارقت اندازد و در صراح به معنی زاغ ابلق یا زاغ سرخ منقار آمده است و بعضی گویند نوعی از زاغ که منقار و پای او سرخ باشد و عرب آن را نحس دانند، و گویند که اگر کسی از خانه برآید و زاغ مذکور را ببیند دلالت می کند بر فراق میان او و مطلوب. - انتهی. غراب ابقع. فاجع. (اقرب الموارد). غراب الزیتون. خاتم. حذف. رجوع به کلمات و ترکیبات مذکور و رجوع به غراب شود:
او همائی بود و بی او قصر حکمت شد دمن
کو غراب البین کو؟ تا بر دمن بگریستی.
خاقانی.
یا غراب البین یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین. (گلستان سعدی). گفتی نعیق غراب البین در پردۀ الحان اوست. (گلستان سعدی). رجوع به البیان و التبیین چ 1932م. ج 1 ص 67 و رجوع به غراب ابقع و غراب بین و غراب الزرع و غراب شود
لغت نامه دهخدا
(غُ بِ زَ)
کنایه از شب سیاه و شب تاریک. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) :
داد غراب زمین روی به سوی غروب
تا نکند ناگهان باز سپهرش شکار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(غُ بِ یَهْ)
کنایه از شب. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابوئی بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع در 66 هزارگزی شمال خاوری گچساران و 6 هزارگزی شمال راه اتومبیل روبهبهان بکازرون و شیراز. هوای آنجا معتدل و دارای 500 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، برنج، کنجد، حبوب و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان گلیم و عبابافی است. راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ باشت و بابوئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تُ مَ / مِ زَ دَ / دِ)
خواب بیننده. رؤیابیننده. آنکه خواب می بیند:
زآنکه انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب بین یاغی شود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جج غراب. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (المنجد) (تاج العروس). در اقرب الموارد غرابین به ضم اول آمده است و ظاهراً غلط چاپی است. غرابین جمع غربان است و آن جمع غراب است
لغت نامه دهخدا
تصویری از رای بین
تصویر رای بین
هوشیار، هوشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
آنکه دارای وسعت نظر است دارای سعه صدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب بین
تصویر غیب بین
اختری (فالگیر) نهان بین نهان گشای بیننده غیب عالم مغیبات
فرهنگ لغت هوشیار
زاغ سیاه زاغ مرخشه (نحس) زاغ سرخ پا زاغ سرخ پا و سرخ منقار: خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی و فریاد بیهده برداشتی گفتی تعیب غراب البین در پرده الحان اوست. توضیح عرب مشاهده این پرنده را شوم و موجب جدایی یاران و خویشاوندان میدانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غراب سیه
تصویر غراب سیه
زاغ سیه، شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب بین
تصویر خواب بین
رویا بیننده، خواب بیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخ بین
تصویر فراخ بین
بلندنظر، دارای وسعت دید، فراخ دیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غراب البین
تصویر غراب البین
((غُ بُ لْ بَ))
زاغ جدایی، زاغی که عرب مشاهده آن را شوم و سبب جدایی می داند
فرهنگ فارسی معین
متوجه شدن، آگاه شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خودبزرگ بین شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند شدن، قیام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغگو، چاخان باز
فرهنگ گویش مازندرانی
کوتاه بین، نزدیک
دیکشنری اردو به فارسی